سفارش تبلیغ
صبا ویژن


adamak

حالا

اگر بخواهم یک مُشت برف کنار

بگذارم

برای بَــــــــهار بعد،برای تابستان

کجا امن تر از یقهِ ی بی خبر پیراهَنَت؟

.

.

.

برای خنده هایـت

برای فریاد هایت

شعر دیگری خواهم نوشت....


 

.....علـــــی اسداللهی....


نوشته شده در جمعه 90/12/26 ساعت 7:19 عصر توسط NM| نظرات ( )

NM

در مغز بی ثبات من

چیزی مداوم باد می شود و می ترکد

فهمیدن کلمات یک زندگی کوچک

اندیشه ها... آدم ها ... و حیوانات.

آوازها و ناله ها

صدف های پیچان گوش هایم را پر می کنند

شادی ها و غم ها کج و کوله می شوند..

همه چیز چون رودی دور و برم پیچ و تاب می خورد

می رقصد و چرخ می زند...

صورت ها هم چون آب می لغزد

دلم شور می زند!

و اما من

خنده ام می گیرد پنهانی

لحظه ای معلق و خیره به ساعت قهوه ای رنگ روی دیوار

انگار کسی آن گوشه آدامس می جود....

ذهنم قدری تهوع دارد!!!


نوشته شده در یکشنبه 90/12/14 ساعت 10:10 صبح توسط NM| نظرات ( )

عشق را در کافه باید جست

زیر نوری به رنگ کهربا.

و سرنوشت را در فنجانی از قهوه ترک،

باید مصور دید.

این روز ها عشق را تلخ میل می کنند...

و زندگی را شیرین می بازند.

و سیگار را

آرمانگرا

پک می زنند.

و هر کس

فیلسوف زمان خویش گشته است!

روی صندلی های چوبی کافه ای دود گرفته

به چشمان هم خیره می شوند..

و عشق؛

این بی فلسفه ترین کلمه ی هستی را تفسیر می کنند....

حالم خوش نیست

این روزها عشق تنها بوی اسپرسو می دهد


نوشته شده در پنج شنبه 90/12/4 ساعت 11:14 عصر توسط NM| نظرات ( )


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت