adamak
قدم میزنم با تنهایی مزمن خود در پی آدم میگردم راستی مگر روی پیشانی همه مینویسند آدم!!!!؟ قدم میزنم خیره میشوم به درختی که یادگاری دارد روی تنش!! یک تیر و یک قلب چه کسی آرامش درخت را بر هم زد؟ آهای آدم حواست کجاست!!؟ قدم میزنم در خیال خود سیر میکنم و صدای وحشتناک بوق خیالم فرار میکند نگاهم به تابلوی بوق ممنوع می افتد! آهای آدم حواست کجاست!!؟ قدم میزنم دخترکی فال فروش آینده را می فروشد حراج آینده تمام فالها خوب گول می زنند آهای آدم حواست کجاست!!؟ قدم میزنم به آخر راه میرسم من که آدم ندیدم سیگارم را روی زمین می اندازم صدایی با کنایه می گوید: آهای آدم حواست کجاست!!!!!؟ میخندم من هم آدم نیستم زیر لب میگوییم : کاش آن سیب را نمی خوردی تا آدم می ماندیم!!! N.M
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |