سفارش تبلیغ
صبا ویژن


adamak

این مورچه ها را می شناسد

اما به روی خودش نمیاورد

این مورچه ها همان هایی هستند

که یک شب از 14 سالگی اش

وقتی زیادی کافکا خوانده بود

جنازه اش را تکه تکه بردند

بعد شروع کردند به خوردن کتابخانه اش...

او بزرگ شد

دانشگاه می رود

دوست دختر دارد

قرص اعصاب می خورد

سر کار می رود

و مورچه ها هنوز دارند کتابخانه اش را می جوند

مورچه ها حالا

عینک می زنند

قهوه می خورند

فیلم می بینند

کافه می روند

سیگار می کشند...

داستان می نویسند

و کاری با جنازه ی سوسکی که هر شب در اتاقشان می میرد ندارند


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19 ساعت 11:24 عصر توسط NM| نظرات ( )


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت